کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

قندک مامان

خواب شیرین

سلام گلگلکم قند شیرینم چند وقتی بود که شبا خیلی بد می خوابیدی البته دندونای خوشگلتم دارن در میان و فکر کنم به خاطر همینم هست ولی دیگه خیلی اذیت بودی و اذیت بودم تا حدی که شبا تا صبح یا باید رو پام میزاشتمت یا بغلم میکردم و رات میبردم که این باعث شده بود کمردردو پادرد بشم. تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستای خوبم تصمیم گرفت عادت رو پا خوابوندت رو درست کنم. اوایل یکم مقاومت می کردی ولی کم کم خوب شد. الان وقتی که می خوام بخوابونمت میگم بخواب تا بزنم پشتت اولش میگی نه! میپری بغلم و میچسبی بهم منم میزنم پشتت و برات لالایی میخونم و تکونت میدم کم کم دنبه هات شل میشه   اون وقته که میزارمت تو رختخوابت و دمرو می خوابی منم میزنم پشتت تا...
28 بهمن 1392

روزگار شیرین ما

  سلام پسرم عشقم خوبی؟ یه سری عکسه که برات اینجا میزارم ببین: 11بهمن ماه تولد مامانی بود و ما رفتیم خونه عزیز جون و تولد مامانی یعنی خودمو جشن گرفتیم. تولدم مبارک     اینجا کباب چوبی درست کرده بودم و از اونجایی که شما علاقه ی فراوونی به جوجو داری سه سیخ برداشتی و گذاشتی تو ظرفت تازه اگه ما به موقع نرسیده بودیم همه رو برداشته بودی     اینجا رفته بودیم شاندیز شما هم که عاشق آتیش و باد باد حسابی بازی کردی و صورتت سیاه و سوخته شد   عاشق نقاشی کشیدنی تازگیها برات گردی می کشم و در حین کشیدن اون میگم: گگگگگگگگگگردی (با ریتم) حالا یاد گ...
26 بهمن 1392

مامان دوم

سلام پسر خوشگلم عشقم نفسم نانازم میدونی تو دوتا مامان داری؟مامان دومت ملینا خانوم خیلی نسبت به مسائل تو احساس مسئولیت میکنه و شما هم تقریبا  به عنوان تکیه گاه و مامان دوم اونو پذیرفتی این پست رو برات نوشتم تا برات یادآوری کنم که این خواهر مهربون برای بودن تو و اومدن تو خیلی تلاش کرد. اون روزایی که تو تو این دنیا نبودی و پیش خداجون بودی ملینا از تنهایی خسته شده بود و برای اومدنت خدا خدا می کرد بعضی وقتا می رفت تو حموم و زیر دوش گریه میکرد و دعا می کرد تا خدا بهش خواهر یا برادری بده و از تنهایی در بیاد.آخه دوستش بهش گفته بود اگه زیر بارون دعا کنی خدا دعاتو میشنوه و اجابت میکنه . بعدش وقتی شما تو شیمکم بودی ملینا ...
24 بهمن 1392

شیییییییییییییییییییییییرین خیلی شییییییییییییییییییرین

قندک مامان روز به روز شیرین تر میشی و دل ما رو بیشتر می بری کارات انقدر بامزه و شیرینه که بعضی وقتا دلم می خواد بچلونمت ولی جلوی خودمو می گیرم و به یه بوس گنده اکتفا می کنم مواظب خودت باش خورده نشی یه وقتی وقتی داری شیر می خوری و تو بغلم لم دادی انگار همممه ی دنیا مال توست دیگه هیچ چیزی نمی تونه ناراحتت کنه اولش که ولو میشی تو بغلم یه نفس راحت و عمیقی میکشی  بعدش تنفسای پاک کننده شروع میشه  مواقعی که قبلش از چیزی ناراحت بودی این تنفسا بیشتره بعد که آروم میشی شروع میکنی به بازی کردن با صورتم با موهام گوشام لبام و گاهی میخوای انگشت کنی تو سوراخ بینی من که نمی زارم بعد سماجت میکنی میگم دستتو بده بوسش کنم اونوقت یا...
20 بهمن 1392

کلمات شیرین1

قندکم این روزا خیلی شیرین زبون شدی و مرتب داری با خودت حرف میزنی و بلبلی می کنی بعضی وقتا شعر می خونی و با اون صدای نازت بلند بلند میزنی زیر آواز و خوشی گاهی وقتا هم تا می بینی ملینا داره یه چیزی تعریف میکنه و ما داریم به حرفاش گوش میدیم انگار می خوای کم نیاری و جلب توجه کنی میکی: ماماماما بعد وقتی میگم جون ماما و نگاهت میکنم شروع میکنی به حرف زدن و یه چیزایی میگی که فقط خودت میفهمی چیه و دستاتم بالا و پایین میکنی و ابراز وجود میکنی الان که یاد این حرکتت افتادم دلم میخواد بگبرمت بغلم و یه ماچ گنده از لپات بکنم حالا تا اونجایی که حافظه یاری کنه از کلماتی که بر زبون میاری می نویسم: بابا دون(بابا جون) مامانه(مامانی) ن...
20 بهمن 1392

رویش 5 دندون با هم

سلام قند شیرین من خوبی؟این روزا حال و روزمون تعریفی نداره آخه داری دندون درمیاری و خیلی اذیتی الهی برات بمیره مامان که دندونات اینجوری با هم داره در میاد و اذیت میشی پسر خوشگلم تا ماه 19 رویهم رفته 9 تا دندون دراوردی که در واقع 3 تاشو تو ماه 19 با هم دراوردی  حالا تو این ماه یعنی 20 پنج تا از دندونات دارن با هم در میان که خیلی هم دندونای سختی هستن: دو تا آسیاب بالا و پایین سمت چپ _ دو تا نیش بالایی _ و یه دونه پیش سمت راست پایین اون آخری زده بیرون و از همه راحتتر بود ولی 4 تای دیگه خیلی دارن سخت میان الان دو هفته هست که باد کردن و زیر لثه هاتن ولی نمی دونم چرا نمیان بیرون تا راحت بشی تو هفته ای که گذشت شبا خیلی بیدار میشدی و سه ش...
17 بهمن 1392

18 تا 20 ماهگی

سلام جیگر طلای مامان 4 روز پیش 20 ماهگیت تموم شد و وارد 21 شدی مبارک باشه پسر 20 من الان عکسای 18تا20رو برات میزارم و توضیحات کوتاهی برات رو عکس میدم ولی نمی تونم در مورد کارات زیاد بنویسم بعد میام و مفصل از تحولات این مدت مینویسم پس بریم ببینیم: این لباسایی هست که عزیز مهلبون برات بافته هر وقت اونا رو تنت میکنم انگار یاد عزیز میوفتی و بهشون اشاره میکنی و میگی عدیس!الهی قربونت برم انقدر عذیستو دوست داری با اینکه از هم دوریم و خیلی کم میبینیش ولی بازم به یادشی و وسایل و کاراشو یادته چند وقت پیش عینک عزیز رو تو کمد پیدا کردی و اومدی به من نشون دادی و گفتی عدیس منم بغلت کردم و بوسیدمت خیلی کارت بامزه بود( مامان گلم دوست دارم...
9 بهمن 1392

فرار از خواب

سلام پسرکم احوالت چطوره؟این روزا خیلی شیطون بلا شدی و همش دوست داری با یه نفر بازی کنی همه هوش و حواست دنبال بازی کردنه تا اونجایی که حتی حاضر نیستی بخوابی و موقع خواب بعدازظهر و شب از خوابیدن فرار میکنی تقریبا یه هفته ای بود که مشکل خوابت خیلی بیشتر شده بود طوری که بعدازظهر یا با گریه و دادو قال میخوابیدی یا خوابیدن رو انقدر به تعویق می انداختی که باعث دردسر دیگه ای میشد و با دیر خوابیدت برنامه ی خواب شب هم بهم می خورد تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه جلوی فرار تو بگیرم و برای خواب قانون بزارم اوایل مقاومت میکردی و خیلی گریه می کردی که ولت کنم بعداز ظهرا تا میبردمت تو اتاق داد و بیداد میکردی و میگفتی :نه نه و بعدشم ملینا رو صدا میزدی که...
8 بهمن 1392

ماجرای کوتاه کردن موهای قشنگت

کوروش نازم سلام تو این پست جریان کوتاهی موهای خوشگلتو برات نوشتم بخونش: موهای نازت خیلی خیلی بلند شده بود در حقیقت از اسفند 91 که برده بودمت آرایشگاه تا حالا قیچی به موهات نخورده بود بجز جلوی موهات که خودم چند وقت یه بار تو حمام کوتاش میکردم راستش از فرم موهات خیلی خوشم میومد و دلم نمی اومد تا کوتاهش کنم مدل و رنگ موهات کپی ملینا جونمه وقتی ملی هم کوچولو بود هر بار موهاشو میزدم بعدش پشیمون میشدم چرا کوتاهش کردم تا اینکه به اصرار بابایی و البته بخاطر اینکه خودت راحت شی و موهات تو صورت نازت نره تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم. این عکسا روز قبل از کوتاه شدن موهاته نشون میده موقع عوض کردن لباسات چقدر مو میره تو صورت خوشگلت: ...
6 بهمن 1392

بازی با نور و آینه

سلام گل پسرم قند عسلم نقل ترم خوبی مامانی؟ چند وقته که خیلی بازیگوش شدی و همش دوست داری بشینم پیشت و باهات بازی کنم مخصوصا صبح که ملینا مدرسه میره تا وقتی هنوز نیومده خونه ول کن من نیستی تا میرم تو آشپزخونه میای دستمو می گیری با خودت میبری تو هال و کنار اسباب بازیات میشونی و در حین نشستن میگی علی! منظورت اینه که مامان بشین آخه موقع بلند شدن یاد گرفتی بگی: علی! فکر میگنی وقت پا شدنم باید همینو بگی خلاصه بیشتر وقتا به حرفت گوش میدم کارمو ول می کنم میام کنارت باهات بازی میکنم ولی گاهی با میوه و خوراکی سرتو گرم میکنم تا بتونم ناهار درست کنم. ماجرای آینه از اینجا شروع شد که یه روز حوصله ات سر رفته بودو بازی ها تکراری شده بود همش غر میزدی مون...
5 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد